جدول جو
جدول جو

معنی هم وطن - جستجوی لغت در جدول جو

هم وطن
(هََ وَ طَ)
هم میهن. دو تن که به یک کشور تعلق دارند
لغت نامه دهخدا
هم وطن
دو یا چند کس که یک وطن دارند هم میهن
تصویری از هم وطن
تصویر هم وطن
فرهنگ لغت هوشیار
هم وطن
هم میهن
تصویری از هم وطن
تصویر هم وطن
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم شان
تصویر هم شان
هم رتبه، هم طراز، هم درجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم وزن
تصویر هم وزن
دو تن یا دو چیز که به یک وزن باشند، هم سنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم سخن
تصویر هم سخن
متفق در سخن و گفتگو، هم صحبت، هم کلام، هم زبان، هم آواز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم دین
تصویر هم دین
دو یا چند تن که دارای یک کیش و آیین باشند، هم کیش
فرهنگ فارسی عمید
(هََ وِ)
دو تن که در یک جا و بر یک فرش نشینند. همنشین:
رخت از این گنبد برون بر گر حیاتی بایدت
زآنکه تا در گنبدی با مردگانی هم وطا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(هََ وَ)
هم سنگ. دو چیز که دارای سنگینی برابر باشند. (یادداشت مؤلف) ، دو شعر که در یک بحر عروضی تام یا با زحاف همانند ساخته شده باشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از هم سطح
تصویر هم سطح
دو چیز که در یک سطح و دارای یک ارتفاع باشند
فرهنگ لغت هوشیار
دو تن که با یکدیگر شان و مقام برابر دارند، هم رتبه، هم درجه، هم مقام، هم تراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم چین
تصویر هم چین
همچنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم دین
تصویر هم دین
هم آئین، هم مذهب، هم کیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم گون
تصویر هم گون
همرنگ، هم لون
فرهنگ لغت هوشیار
مایعی که از مواد مختلف باشد که با آلتی در هم آمیختن، چنانکه آش را با چمچه یا قاشق هم زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم سخن
تصویر هم سخن
یک زبان، همزبان، هم آواز، یکدل، متفق القول
فرهنگ لغت هوشیار
جوسنگ به قسطاسی بینجم راز موبد که جو سنگش بود قسطای لوغا (خاقانی) دو یا چند کس یاچیز که دارای یک وزن باشند (نسبت بهم)، دو یا چند شعر که از یک بحر باشند: این مثنوی هم وزن مخزن الاسرار نظامی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم وطنی
تصویر هم وطنی
هم مهینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
((~. زَ دَ))
در هم آمیختن، به هم زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم وند
تصویر هم وند
عضو، آبونه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم رون
تصویر هم رون
هم جهت
فرهنگ واژه فارسی سره
مساوی، هم ترازو، همسنگ، هم میزان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
Stir, Whisk
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هم خوان
تصویر هم خوان
Congruent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هم خوان
تصویر هم خوان
congruente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
mexer, bater
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
revolver, batir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هم خوان
تصویر هم خوان
congruente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
mieszać, ubijać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هم خوان
تصویر هم خوان
zgodny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
помешивать , взбивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هم خوان
تصویر هم خوان
согласующийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
перемішувати , збивати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هم خوان
تصویر هم خوان
конгруентний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
roeren, kloppen
دیکشنری فارسی به هلندی