- هم وطن
- هم میهن
معنی هم وطن - جستجوی لغت در جدول جو
- هم وطن
- دو یا چند کس که یک وطن دارند هم میهن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هم مهینی
دو تن یا دو چیز که به یک وزن باشند، هم سنگ
جوسنگ به قسطاسی بینجم راز موبد که جو سنگش بود قسطای لوغا (خاقانی) دو یا چند کس یاچیز که دارای یک وزن باشند (نسبت بهم)، دو یا چند شعر که از یک بحر باشند: این مثنوی هم وزن مخزن الاسرار نظامی است
هم جهت
عضو، آبونه
هم رتبه، هم طراز، هم درجه
دو یا چند تن که دارای یک کیش و آیین باشند، هم کیش
متفق در سخن و گفتگو، هم صحبت، هم کلام، هم زبان، هم آواز
هم آئین، هم مذهب، هم کیش
همچنین
دو تن که با یکدیگر شان و مقام برابر دارند، هم رتبه، هم درجه، هم مقام، هم تراز
دو چیز که در یک سطح و دارای یک ارتفاع باشند
یک زبان، همزبان، هم آواز، یکدل، متفق القول
مایعی که از مواد مختلف باشد که با آلتی در هم آمیختن، چنانکه آش را با چمچه یا قاشق هم زنند
همرنگ، هم لون
Stir, Whisk
Congruent
congruente
mexer, bater
revolver, batir
congruente
mieszać, ubijać
zgodny
помешивать , взбивать
согласующийся
перемішувати , збивати
конгруентний
roeren, kloppen
congruent
rühren, schwenken
kongruent
remuer, fouetter